قالب پرشین بلاگ


عاشقی تنها با قلبی پر از حرفای نگفته ...
گاهی اوقات میشه که نمیتونی حرف دلت رو بزنی .. اینجوری میشه که همیشه حرفت رو تو دلت میمونه و میشه جایگاهی واسه حرفای نگفته و دیگه جایی واسه عشق کسی و جایی واسه دوست داشتن کسی نداری
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشقی تنها با دلی خون........ و آدرس lovely-72.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

همیشه..... 
 
 
 
همیشه در حالی که یه عالمه حرف بیخ گلوت
 
 
چسبیده
 
 
یه عالمه اشک توی چشماته
 
 
 
یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده،
 
 
 
 
باید بگی: خب...
 
 
 
خداحافظ ... !

 
[ سه شنبه 27 / 9 / 1390برچسب:, ] [ 20:6 ] [ fatemeh ]

دوست داشتن از عشق برتر است ...

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی ، اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از

روی بصیرت روشن و زلال .

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است و دوست داشتن

از روح طلوع می کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج

می یابد .

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد ، اما

دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند و بر آشیانه بلندش روز و روزگار را

دستی نیست ...

عشق ، در هر رنگی و سطحی ، با زیبایی محسوس ، در نهان یا آشکار رابطه دارد . چنان که

شوپنهاور می گوید : «شما بیست سال بر سن معشوق تان بافزایید، آنگاه تاثیر مستقیم آن را

بر روی احساس تان مطالعه کنید »!

اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیبایی های روح که زیبایی های

محسوس را به گونه ای دیگر می بیند .

عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است ، اما دوست داشتن آرام و استوار و پروقار و

سرشار از نجابت .

عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است . اگر دوری به طول انجامد ضعیف می شود ، اگر

تماس دوام یابد به ابتذال می کشد و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و «دیدار و پرهیز» ،

زنده و نیرومند می ماند . اما دوست داشتن با این حالات نا آشناست دنیایش دنیای دیگری

است .

عشق جوششی یک جانبه است ، به معشوق نمی اندیشد که کیست ؟ یک «خود جوشی

ذاتی است» ، از این رو همیشه اشتباه می کند و در انتخاب به سختی می لغزد و یا همواره

یکجانبه می ماند و گاه ، میان دو بیگانه نا همانند ، عشق جرقه می زند ، و چون در تاریکی

است و یکدیگر را نمی بینند ، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو روشنایی آن ، چهره

یکدیگر را می توانند دید و در اینجاست که گاه پس از جرقه زدن عشق ، عاشق و معشوق که

در چهره هم می نگرند احساس می کنند که همدیگر را نمی شناسند و بیگانگی و ناآشنایی

پس از عشق که درد کوچکی نیست فراوان است .

اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می بندد و در زیر نور سبز می شود و رشد می کند و از

این روست که همواره پس از آشنایی پدید می آید ، و در حقیقت در آغاز ، دو روح خطوط

آشنایی را در سیما و نگاه یکدیگر می خوانند ، و پس از «آشنا شدن» است که «خودمانی»

می شوند . دو روح ، نه دو نفر ، که ممکن است دو نفر با هم در عین رودربایستی ها احساس

خودمانی بودن کنند .

عشق ، جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانیِ «فهمیدن» و «اندیشیدن» نیست .

اما دوست داشتن در اوج معراجش ، از سر حد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز

از زمین می کند و با خود به قله بلند اشراق می برد .

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند و دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در

«دوست» می بیند و می یابد .

عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی ، بی انتها

و مطلق .

عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن می دهد .

عشق همواره با شک آلوده است و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر . از عشق

هرچه بیشتر می نوشیم ، سیراب تر می شویم و از دوست داشتن هر چه بیشتر ، تشنه تر ،

عشق هرچه دیرتر می پاید کهنه تر می شود و دوست داشتن نوتر .

عشق تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست .

عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن ، عشق غذا خوردن یک گرسنه است و

دوست داشتن «همزبانی در سرزمین بیگانه یافتن» است .

عشق گاه جابجا می شود و گاه سرد می شود و گاه می سوزاند . اما دوست داشتن از جای

خویش ، از کنار دوست خویش ، بر نمی خیزد ؛ سرد نمی شود که داغ نیست ؛ نمی سوزاند

که سوزاننده نیست .

عشق رو به جانب خود دارد . خود خواه است و خود پا و حسود و معشوق را برای خویش

می پرستد و می ستاید ، اما دوست داشتن رو به جانب دوست دارد ، دوست خواه است و

دوست پا و خود را برای دوست می خواهد و او را برای او دوست می دارد و خود در میانه

نیست .

 که دوست داشتن از عشق برتر است و من ، هرگز ، خود را تا سطح بلند ترین قله

عشق های بلند ، پایین نخواهم آورد .

[ یک شنبه 11 / 9 / 1390برچسب:, ] [ 21:16 ] [ fatemeh ]

گفتی که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم

گفتی اگر بيند کسی، گفتم که حاشا می کنم

گفتی ز بخت بد اگر ناگه رقيب آيد ز در

گفتم که با افسون گری او را ز سر وا می کنم

گفتی که تلخی های می، گر ناگوار افتد مرا

گفتم که با نوش لبم آن را گوارا می کنم

گفتی چه می بينی بگو، در چشم چون آيينه ام

گفتم که من خود را در او عريان تماشا می کنم

گفتی که از بی طاقتی دل قصد يغما می کند

گفتم که با يغماگران باری مدارا می کنم

گفتی که پيوند تو را با نقد هستی می خرم

گفتم که ارزان تر از اين من با تو سودا می کنم

گفتی اگر از کوی خود روزی تو را گويم برو

گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم

گفتی اگر از پای خود زنجير عشقت وا کنم

گفتم ز تو ديوانه تر دانی که پيدا می کنم

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

[ یک شنبه 11 / 9 / 1390برچسب:, ] [ 21:13 ] [ fatemeh ]

کی اشکاتو پاک میکنه ، شبا که غصه داری

دست رو موهات کی میکشه ، وقتی منو نداری

شونه ی کی مرهم حق حقت میشه دوباره

از کی بهونه میگیری ، شبای بی ستاره

برگ ریزون های پاییز ، کی چشم به رات نشسته

از جلو پات جمع می کنه ، برگ های زرد و خسته

کی منتظر می مونه ، حتی شبای یلدا

تا خنده رو لبات بیاد ، شب برسه به فردا

کی از سرود بارون ، قصه برات می سازه

از عاشقی می خونه ، وقتی که راه درازه

کی از ستاره بارون ، چشماشو هم میذاره

نکنه ستاره ای بیاد ، یاد تو رو نیاره

کی اشکاتو پاک می کنه .......

 

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

[ یک شنبه 11 / 9 / 1390برچسب:, ] [ 21:0 ] [ fatemeh ]

می دونی؟

 
يه اتاقی باشه گرمه گرم....روشنه روشن..
 
 
 
تو باشی منم باشم..
 
 
کف اتاق سنگ باشه سنگ سفيد....
 
 
من توروبغلم کنم که نترسی...که سرد ت نشه..که نلرزی..
 
 
اينجوری که تو تکيه دادی به ديوار..پاهاتم دراز کردی..
 
 
منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکيه دادم..
 
 
با پاهات محکم منو گرفتی ..دو تا دستتم دورم حلقه کردی..
 
 
بهت می گم چشماتو می بندی؟
 
 
ميگی اره بعد چشماتو می بندی ...
 
 
بهت می گم برام قصه می گی ؟ تو گوشم؟
 
 
می گی اره بعد شروع می کنی اروم اروم تو گوشم قصه گفتن..
 
 
يه عالمه قصه طولانی و بلند که هيچ وقت تموم نمی شن..
 
 
می دونی؟
 
 
می خوام رگ بزنم..رگ خودمو..مچ دست چپمو....يه حرکت سريع..
 
 
يه ضربه عميق....بلدی که؟
 
 
ولی تو که نمی دونی می خوام رگمو بزنم ..تو چشماتو
 
 
بستی ..نميدونی
 
 
 
من تيغ رو از جيبم در ميارم..نمی بينی که سريع می برم...نمی بينی
 
 
خون فواره می زنه..رو سنگای سفيد..نمی بينی که دستم می سوزه
 
 
ولبم رو گاز می گيرم که نگم آخ که چشماتو باز نکنی و منو نبينی..
 
 
تو داری قصه می گی..
 
 
دستمو می ذارم رو زانوم..خون مياد از دستم ميريزه
 
 
رو زانوم و از زانوم ميريزه رو سنگا....قشنگه مسير حرکتش..
 
 
حيف که چشمات بسته است و نمی تونی ببينی..
 
 
تو بغلم کردی...می بينی که سرد شدم...محکم تر بغلم ميکنی که گرم
 
 
بشم..
 
 
می بينی نا منظم نفس می کشم...تو دلت ميگی آخی دوباره نفسش
 
 
گرفت.
 
 
می بينی هر چی محکم تر بغلم می کنی سرد تر ميشم....
 
 
می بينی ديگه نفس نمی کشم...............
 
 
چشماتو باز ميکنی می بينی من مردم...
 
 
می دونی ؟ من می ترسيدم خودمو بکشم از سرد شدن ....از تنهايی
 
 
مردن..
 
 
از خون ديدن....وقتی بغلم کردی ديگه نترسيدم....
 
 
مردن خوب بود ارومه اروم...
 
 
گريه نکن ديگه.....من که ديگه نيستم چشماتو بوس کنم بگم خوشگل
 
 
شديا
 
 
بعدش تو همون جوری وسط گريه هات بخندی....
 
 
گريه نکن ديگه خوب؟ دلم می شکنه..
 
 
دل نازکه.... نشکونش خوب؟؟
 
 
گل من گريه نكن ....ميدونم سخته ولي...
 
 
اگر گريه كني ناراحت ميشما چون ديگه من كه نيستم دلداريت
 
 
بدم ....پس كي ميخواد دلداريت بده
 
 
نميدونم بعد از من چه كسي قرار جاي منو بگيره نميدونم اين اتفاق زود
 
 
ميوفته يا نه ....خيلي دير... فقط هركسي كه
 
 
داره جاي منو ميگيره بهش بگو كه مواظب گل من باشه...
 
 
اسمتو گل گذاشتم ولي ترسيدم كه پژمرده شي... اسمتو گذاشتم ماه
 
 
ولي نه ماه هم ميره پشت ابر اسمتو
 
 
گذاشتم خورشيد ولي خورشيد هم غروب ميكنه

اسمتو گذاشتم جونم كه اگر بودي باهات باشم و..اگر نبودي منم نباشم

[ یک شنبه 11 / 9 / 1390برچسب:, ] [ 20:54 ] [ fatemeh ]

تنهایی را  دوست دارم زیرا بی وفاست ...

 

تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن است...

 

تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم ...

 

تنهایی را دوست دارم زیرا ...

 

در کلبه تنهاییم در انتظار خواهم گریست  وانتظار کشیدنم را پنهان خوام

کرد...

 

[ یک شنبه 11 / 9 / 1390برچسب:, ] [ 13:48 ] [ fatemeh ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید...من این وبلاگ رو درست کردم واسه تنهایی خودم خوشحال میشم بیا سر بزنی ونظراتتون رو بگید ...
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 155
بازدید کل : 76306
تعداد مطالب : 68
تعداد نظرات : 97
تعداد آنلاین : 1

آرشیو کد آهنگ

تبادل لینک

خرید بک لینک