عاشقی تنها با قلبی پر از حرفای نگفته ... گاهی اوقات میشه که نمیتونی حرف دلت رو بزنی .. اینجوری میشه که همیشه حرفت رو تو دلت میمونه و میشه جایگاهی واسه حرفای نگفته و دیگه جایی واسه عشق کسی و جایی واسه دوست داشتن کسی نداری
| ||
|
آیا تا حالا طـعم تنهایی را چشیده ای ؟!
راستش من شبانه روز تـنهایی را با یک فنجان اشـک نوش جان میکنم ! تـنهایی دوست خوبی ست ساکت است ، حرف نمیزند و از همه مهم تر با وفا است . . . من هر شب گـناه میکنم ، گـناهی پر ز هـوس ! روی تخت دراز میکشم تنهایی کنارم مینشیند و من آن را با تمام وجود در آغـوش میگیرم صـورتش را بوسـه باران میکنم سرم را بر روی سینه اش میگذارم و این بـغض لعـنتی را رها میکنم ! اشـک میریزم ، زار میزنم و تـنهایی هـیچ نمیگوید ! فـقط نگاهم میکند و لـبخندی محزون بر لبانش نقش میبندد . . . من خیـلی وقت است که با ” تـنهایی ” انـس گرفته ام . . . از بـس که تـنها بوده ام بـوی تـنهایی گرفته ام ! من این بوی غـمناک را ترجیح میدهم به بـوی هم آغـوشی با این و آن که فـقط جسمم را میخواهند ، آن هم بـرای چند سـاعت ! تـنها که بـاشم کسـی نمیتواند آزارم دهد کسـی جرئت نـدارد ” احساس ” و ” جسمم ” را به بـازی بگیرد . . . تـنها که بـاشم کسـی نمیتواند به خودش اجازه دهد مـرا عـروسک خیمه شب بازی خود کند . . . تـنهایی درد دارد و فـریادها حرف حـرف هایی که میخواهی بزنی امـا این ” بـغض ” چنان گلویت را می فشارد که ترجیح میدهی لال شـوی . . . مـن لـباس تـنهایی را به سـلیقه ی خود بر تـن کرده ام ! و زمـانی آن را در می آورم که یک قـلب صاف و زلال در انـتظارم بـاشد . . . آری تنهایی , گاهی می ارزد به خیلی چیزها . . .
نه حوصـله ی دوســـت داشتن دارم
نه می خواهـــم کسی دوستــم داشتـه باشد
ایــن روزها ســردم ...مثل دی,مثل بهمن,مثل اسفند
مثل زمستــان احســاسـم یـخ زده،آرزوهایم قندیـل بسته
امیدم زیر بهمن ِسرد ِاحساساتم دفــن شده،نه به آمدنی دل خوشم و نه از رفتنی غمگین
این روزها پـُر از سکــوتم...
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |